ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

تولد دو فرشته آسمونی

                            امروز روز مقدسی است، روزی که از تولد آغاز و با بودن پایان میپذیرد. روزی که در ژرفای بی انتهای خود به عشق میرسد. امروز روز مقدسی است و من با تمام وجود به این روز ایمان دارم. جایگاه امروز تنها گوشه ای کوچک در دفتر خاطراتی بی نشان نیست، و امروز آن روزی نیست که با غروب خورشید به پررنگی فردا رنگ ببازد، امروز همه فرداهای آبی رنگ توست، روزی که تو آغاز میشوی و آغاز تو میلاد یک ستاره است، میلاد عشقی با شکوه و میلاد همه زیباییهای مکرر، که هر چقدر هم کمرنگ باشد جاودانه اند. امروز روز زیبایی است، ...
19 شهريور 1393

نامه ویکتور هوگو به فرزندش

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،  و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ، و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ، و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ........ اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ، از جمله دوستان بد و ناپایدار ......... برخی نادوست و برخی دوستدار ............ که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد . و چون زندگی بدین گونه است ، برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی...... نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ، تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ، که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق ب...
12 شهريور 1393

تولد زنبوری

                                                       این روزها نزدیک به تولدت شما دو تا عشقامه و من حسابی درگیر انجام کارای تولدتون هستم دلم میخواد تمام تلاشمو بکنم تا تولدتون به خوبی برگزار بشه تولد تو ماه من و بابا امیر جون   حسابی درگیرم انجام کارات هستم تا یه تولد زنبوری به یاد موندنی براتون بگیرم پس اگه یه کم دیر به دیر وبلاگو به روز میکنم از همه دوستای مهربونم که پیگیرن معذرت خواهی میکنم پس تا تولدت ویز ویز  ...
8 شهريور 1393

ماهان جون در نمایشگاه رسانه های دیجیتال

ماهان جون در نمایشگاه رسانه های دیجیتال بوستان گفتگو                                                      قربونت برم که اینقدر نانازی که هر جا میرفتیم همه بهت محبت میکردن  حتی آدم آهنی های جشن هم به سبک آدم فضاییها باهات بازی میکردن و تو هم میخندیدی و همه مردم که دورت بودن داشتن ازت عکس و فیلم میگرفتن فدای تو پسر بشه مامانی تازه با شبکه سه هم درباره بازیها و انیمیشنهای خارجی مصاحبه کردیم و قراره بزودی پخش بشه و شمارمون را گرفت که بهمون خبر بده خلاصه با این چهره و...
6 شهريور 1393

شعر زیبایی در وصف پدر و پسر

نمک بر زخمها شیرین تر از خواب سحر گردد                                              جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد پدر در کودکی از شوق دل دست پسر گیرد                                               به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد                         ...
5 شهريور 1393

شعر زیبایی در وصف مادر و پسر

پسر رو قـــدر مــــادر دان کـه دایم          کشد رنج پسر بیچــــــــاره مـــــادر برو بیش از پدر خواهش که خواهد          تو را بیش از پــدر بیچــــاره مـــــادر نگهـــــداری کند نـه مــــاه و نه روز          تو را چون جـــان ببر بیچاره مـــــادر از ایــن پهلو بــــه آن پهلو نگــــردد          شب از بیم خطـــر بیچــاره مـــــادر به وقت زادن تــو مــــرگ خـــود را          ببیند در نظـــــــر بیچــــــاره مـــــادر بشــــوید کــهــنه و آرایـــــــد او را    &n...
5 شهريور 1393

این روزهای من

پسرم آرام آرام قد میکشد و من در سایه ی امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ   میشوم .  او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم .  او میخندد و من از شوق حضورش اشک می ریزم .  او در آغوشم آرام میگیرد و من تا صبح از آرامشش آرام میشوم .  او بازی میکند و من شادمانه آنقدر مینگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند .  او حرف میزند به زبانی که کسی جز من نمیفهمدش .  طبیعت را حس میکند. . . خدا را می بوید و من . . . کودکانه در سایه ی بزرگیش   پنهان میشوم   تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم .  این روزهای من پر است از پسرم ا...
25 مرداد 1393

یازده ماهگیت مبارک عسلکم

یازده ماه از بزرگ شدنت میگذرد نازنینم و من یازده ماه هست که با نفسهات نفس میکشم و با آه گفتنت بند دلم پاره میشه و من هر روز با تو میخندم و بوی زندگی را احساس میکنم تو زیباترین مخلوق خدایی ماهانم پسرم روز ها از پی هم میگذرن و تو داری روز به روز بزرگ تر فهمیده تر و بالنده تر میشی تو داری کم کم راه میری تو الان دستت را میگیری وخودت    می ایستی   حرف میزنی  تو الان بابا و ماما و دد و آب را با زبون خودت میگی و من کاملا متوجه میشم دندون در میاری تو الات 6 تا دندون داری (4 تا بالا و 2 تا پایین) میرقصی و آنقدر هنرمندانه دستهای کوچکت را تکان میدهی که مرا مبهوت تماشای ...
18 مرداد 1393

بدون عنوان

از سفر که برگشتیم چون بابا امیر تعطیل بود ،به همراه بابا امیر جون کم کم داریم کارهای تولد شما نازپسری  و بابای ناز پسری را انجام میدیم.                    که ایشالا همه کارها جمع نشه و به امید خدا تولدت خوب انجام بشه. آتلیه هیمن بردیمت و عکسهای خیلی قشنگی ازت گرفتیم هدیه تولدت را هم خریدیم که سورپرایزه و تا روزه تولد هیچکی نباس بفهمه کیکت را هم انتخاب کردیم که ایشالا همونجوری بشه جینگولیای تفلدت را هم با بابا امیر رفتیم خریدیم بقیه چیزهات هم که سفارشی هست و از الان زوده     ...
17 مرداد 1393

چهارمین سفر ماهان عسلی

                      ماهان من چهارمین سفرش را هم تجربه کرد و روز عید فطر ساعت 3.30 صبح به اتفاق مامانی و دایی محسن جون حرکت کردیم و پس از طی مسافت حدودا 250 کیلومتر ساعت 10 شب به رامسر رسیدیم.   فکر میکنم باید اسممون را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنن چون 19 ساعت ما در راه بودیم ولی الحمدلله شما اذیتمون نکردی و بیشتر میخوابیدی شانسی که آوردیم این بود که قبلش با بابا امیر جون رفتیم بهار و برات یه صندلی ماشین خریدیم و وقتی میخوابیدی من میگذاشتمت اونجا و خودم هم استراحت میکردم.   البته خیلی با صندلی ماشین کنار نمی اومدی ولی بالاخره تسلیم شدی&n...
14 مرداد 1393