ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

اولین قدمهای ماهان جون

 ماه من عزیز من عشق من  شب تاسوعای حسینی به تاریخ 11 آبان 93 اولین قدمهاش را برداشت انگار میخواست تو مجلس عزای اربابمون خودش راه بره و سینه بزنه قربون اون قد و بالای کوچولوت بشم من ، که تو هم عاشق  امام حسین و اهل و بیت هستی ماه من قدمت گلبارون نمیدونی چقدر خوشحالمون کردی خیلی وقت بود که منتظر این قدمهات بودم چون تو دیگه همه کارهایی که باید قبل راه رفتنت انجام میدادی را داده بودی و ما دیگه چشم انتظار برداشتن گامهای کوچک تو بودیم دیشب بابایی اومد باهات یکم تمرین کنه که دید بلللللللللللللله شما انگار منتظر این لحظه بودی و خودت راه افتادی،البته چند دفعه نشستی ولی در کمال تعجب م...
11 آبان 1393

عید غدیر مبارک

سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی كه تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می كردند تا این كه به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند. نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود كه ناگهان پیك وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده كه: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نكنی رسالت او را ابلاغ نكرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد كرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم كرد...
21 مهر 1393

بدون عنوان

  سلام به همه دوستای خوبم  تو پست قبلی گزارش تصویری تولد ماهان زنبوری و بابای ماهان زنبوری را گذاشتم   حالا تعریفیاشون را براتون میگم اول از همه از همه مهمونای گلمون ممنونیم که قدم رنجه کردن و به جشن ماهان عسلی و بابای عسلی تشریف آوردن                                                             ماهان جون اوایل جشن که ساعت 5.30 بود حسابی خسته  بودش و خوابید و تقریبا وقتی که  آقایون تشریف آوردن بیدار شد و سرحال شده بود ماهان جون شب قبل که...
21 شهريور 1393

تولد تولد تولدتون مبارک!!!!!

.: ماهان جون تا این لحظه ، 1 سال و 1 ماه و 1 روز سن دارد :. و من امروز موفق شدم بالاخره وبلاگ گل پسری را به روز کنم بابت تاخیر پیش اومده متاسفم ولی دیگه با بزرگتر شدن ماهان جون وقت من بیشتر درگیرش میشه و من واقعا فرصت نمیکردم که حتی لب تاپ را باز کنم  خلاصه زیاده گویی نمیکنم و گزارش تصویری جشن تولد ماهان جون را در ادامه مطالب براتون میزارم     اول از همه با عکسای تزیینات خونه شروع میکنم که از حدود 2 ماه پیش شروع کرده بودم به برنامه ریزی و اجراش با تم زنبور عسل برای ماهان عسلی خودم و بابای ماهان عسلیم   جا داره همینجا از عمه های مهربون ماهان جون شیرین و اکرم عز...
20 شهريور 1393

تولد دو فرشته آسمونی

                            امروز روز مقدسی است، روزی که از تولد آغاز و با بودن پایان میپذیرد. روزی که در ژرفای بی انتهای خود به عشق میرسد. امروز روز مقدسی است و من با تمام وجود به این روز ایمان دارم. جایگاه امروز تنها گوشه ای کوچک در دفتر خاطراتی بی نشان نیست، و امروز آن روزی نیست که با غروب خورشید به پررنگی فردا رنگ ببازد، امروز همه فرداهای آبی رنگ توست، روزی که تو آغاز میشوی و آغاز تو میلاد یک ستاره است، میلاد عشقی با شکوه و میلاد همه زیباییهای مکرر، که هر چقدر هم کمرنگ باشد جاودانه اند. امروز روز زیبایی است، ...
19 شهريور 1393

عید فطر بر شما روزه داران عزیز مبارک

                   ماه من این اولین حلول ماه شوالی است که میبینی همه در آسمان به دنبال تو میگشتند.... اما غافل از وجود نازنین ماه من در جمع گرم خانه ما بودند   مبارک باشدت این عید زیبای خداوند   دعا گویم که هر شب در دلت چون عید باشد تنت شاد و لبت خندان بماند         ز بیماری و سستی از تو ماه من به دور باشد ...
8 مرداد 1393

اولین افطاری

اولین افطاری که ماهان جون دعوت شد خونه مامان اکرم جون و بابا محسن جون بود که حسابی زحمت کشیده بود و با اینکه مامان اکرم  تو ایام امتحانات بود مثل همیشه سنگ تموم گذاشته بود یلدا خانم عمه هم که مثل یه پرنسس زیبا و با وقار شده و حسابی شیرین شده  عاشق هر دوتاتون هستم                                ...
13 تير 1393

آبنبات چوبی!

این عکست برای روزی هست که رفتیم کیک جشن دندونیت را سفارش بدیم و از اون جایی که هر جا میری خاطرخواهات زیادن هر دفعه آقای قناد  به شما  آب نبات یا تافی میداد که این دفعه برای اولین بار خودت داری آبنباتتو میخوری نوش جونت مامان ولی خیلی زود شروع کردی به آبنبات خوردن باید مواظب دندونای قشنگ باشی ...
21 خرداد 1393

اولین سرماخوردگی ماهان جون

الهی فدات بشم مامان چرا آخه مریض شدی  ماهان جونم بعد از جشن دندونیت سرما خوردی و حسابی سرفه میکردی الهی هیچ مادر و پدری مریضی جگر گوشش نبینه البته قبل جشنت هم سرفه میکردی ولی ما فکر کردیم مثل دفعه های پیش برای دندون درآوردنته که ما دیدیم آبریزش بینی هم اضافه شده و فهمیدیم که سرما خوردی عزیزم اینقدر بد سر سرفه میافتادی که قرمز میشدی غذا هم که نمیخوردی و حسابی ضعبف شدی خلاصه بردیمت دکتر و برات دو تا شربت داد و الان الحمدلله بهتر شدی تنها مشکلیکه پیش اومده اینه که من به خاطر سرفه های شبونه شما چند شب کنارت خوابیدم  و حالا بد عادت شدی و دوست داری من هر شب پیشت بخوابم و میترسم این همه زحمت...
11 خرداد 1393