احساسات مادرانه ام
قربون پسر نازم برم من با این شیرین کاریهات
کم کم داری تلاش میکنی چهار دست و پا راه بری و خودت از حالت دراز کشیده بلند میشی و میشینی
همچنان هم که عاشق لپ تاپ بابایی هستی و به یک چشم به هم زدن خودتو پای لب تاپ و موس رسوندی و تا من میگم نه بیا اینور زود بهت بر میخوره ، شروع میکنی به دعوا کردن من و اااااااااااااااه و نهههههههههههه و گریههههههههههه
(یادمه یه بار ساعت حدود 1 نیمه شب بود که یهو از خواب بیدار شدی و تا دیدی ما بیداریم یه لبخندی زدی و شیرجه رفتی سمت لب تاپ و موس را قاپیدی و با یه آرامشی رفتی سر جات ،دیگه من و بابا امیر تو اون وضعیت دلمونو از خنده گرفته بودیم)
خلاصه من تا زمانی که شما بیداری سمت لب تاپ نباید بیام
عاشق سیم های وصل شده به جایی هستی مثل سوکت موس و شارژر لب تاپ و شارژر گوشی ، خلاصه با این سیم ها دور هم میپیچید و من از خنده نمیدونم چه کار کنم و صدات در میاد که بیا من و نجات بده
از 9 ماه و 5 روزگیت هم یاد گرفتی بای بای میکنی و اولین بای بای را برای مامان اکرم جون کردی
با قل زدنات هم که خودتو به هرجای خونه میرسونی دیگه و من نمیتونم یه لحظه ازت چشم بردارم
یه بار زیر مبلی ،یه بار دیگه زیر میزی و همونجا میمونی تا من بیام ببینمت و کلی قربون صدقت برم و تو هم ذوق کنی و در نهایت بیارمت بیرون
خلاصه روزگار من خیلی فرق کرده و دیگه اون آرزوهای قبلم برام معنا نداره آرزوهام عوض شدن همشون در وجود تو خلاصه میشه
تو همه آرزوی منی و دلم با وجود تو و خنده های از ته دل تو آرامش میگیره
حتی وقتی خوابی دلم برای نفسات ، برای بوی تنت تنگ میشه
حتی شاید برات خنده دار باشه
وقتی جیش کردی و بو میدی من به همه میگم بوی گل میده پسرم ، چون تو گل منی
نفسم ماهانم تو هدیه خدای منی که در وجود من بزرگ شدی و رشد کردی
با لحظه لحظه من زندگی کردی
با من همنفس شدی و با من شاد شدی و با من غمگین شدی
الهی لبهای مثل گلت همیشه بخنده مثل الان که میخندی و لبهات مثل گل باز میشن
من عاشق خنده هاتم
من عاشق گریه هاتم
من عاشششششقم
خدایا شکرت که منو عاشق کردی
عشق مقدس ترین حس زمینیه
که تو ماهانم در وجود من کاشتی
ازت ممنون نازنینم و برات آرزو میکنم
خدای مهربون عشق را در قلب تو نیز حک کند
اول عشق به خدای مهربون
و بعد عشق های زمینی