ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

ورود به هفت ماهگی

1392/12/18 13:51
نویسنده : مامان سارا
214 بازدید
اشتراک گذاری

ماهان جان امروز 18 اسفند ماه 92 هست و تو گل پسر من وارد هفت ماهگی شدی و امروز با بابا امیر جون رفتیم برای واکسن 6 ماهگی که سه گانه و هپاتیت و فلج اطفال هست.

اولش رفتیم برای قد و وزنت و خانم مشاور گفت که ماشاالله پسر قد بلندی هستی 

 

منم تو دلم گفتم به بابا امیر جونش رفته پسرم ماشاالله به هر دوشونSmiley bisous 304

 

خلاصه بعد گفت که میتونم غذای کمکی را برات شروع کنم نازگلکمهورا

 

اول با فرنی و حریره بادام و بعد هم سوپ که همگی از مقدار خیلی کم شروع میشه تا کم کم زیادش کنیم.

و بعد هم رفتیم که واکسنت را بزنیم.نگران

 

الهی فدات شم که مثل یه مرد کوچولو میری بدون اینکه الکی گریه کنی واکسنت را میزنی.تشویق

حالا داستان واکسنت را برات بگم که خیلی بامزه است:friend - emoticonswallpapers.com

اولش که خانمه اومد واکسنت را بزنه من قبلش شروع کردم به شعر خوندن برای شما و حواست پرت شد(ماهان گل است و لاله    لنگه داره؟نداره... )خلاصه بعد که سوزن را در آورد از پات تازه فهمیدی آمپول خوردی و یه کوچولو گریه کردی گریهو چشمت دنبال خانمه بود که آمپولت زده و داره آمپول بعدیت را آماده میکنه منم هر چی مانع دیدت میشدم و شعر میخوندم ،تلاش میکردی خانمه را ببینی که چه کار میکنه و با خودت فکر میکردی که یعنی دوباره میخواد آمپولم بزنه که در همین حین آمپول دومت را هم زد ولی دیگه این دفعه حواست حسابی جمع شده بود و گول شعرهای منو نخوردی و همینکه سوزن را کرد تو پای کوچولوت (الهی بمیرم برات مامان) زدی روی جیغ بنفش niniweblog.comو با اون چشمای نازت به خانمه نگاه میکردی و لابد تو دلت میگفتی خیلی نامردی من که پسر گلی هستم چرا دو تا دو تا آمپولم میزنی؟niniweblog.com

خلاصه خانمه اینقدر از شما خوشش اومده بود که چه بامزه نگاهش میکردی و با چشمای نازت باهاش حرف میزدیقلب (کلا دکترها را هم خیلی دوست داری و هر وقت میریم دکتر اینقدر با دقت به چشمای دکتر ها خیره میشی که انگار میفهمی چی میگن، و همه دکترها هم عاشقت میشن البته فکر کنم این علاقه ات به دکتر ها به من رفته چون منم کوچولو بودم هیچوقت از دکتر نمیترسیدم و دوستشون داشتم.)totalgifs.com doentinhos gif gif ccmhosp9aa.gif

niniweblog.com

خلاصه دیگه کار مامان سارا در اومد هر روز برای گل پسر غذای اختصاصی داریمچشمک

الهی فدات شم که دیگه غذا خور شدی

کی میشه بیای بگی :

مامان سارا میشه برام از اون غذا خوشمزه هات درست کنی؟totalgifs.com lanches gif gif 51.gif 

بعد منم قند تو دلم آب شه بگم چرا نمیشه عشقم شما چی دوست داری تا برات بپزم؟

بعد تو هم ماچم کنی و بگی مامانی شما هر چی درست کنی خوشمزستtotalgifs.com lanches gif gif 12.gif

بعد من دیگه ذوق زده شم و از دست برمماچ

وای خدا اینقدر دوست دارم قاشق دست گرفتنت را ببینم و ماکارانی خوردنت را ببینم که همه جات ماکارانی شده ، ماستی  شده !!!نیشخند

عاشق اون صحنه هامخنده

خب دیگه بسه خیلی رفتم تو رویاهامخیال باطل

ببینم چه کار میکنی ها ماهان ، من را به آرزوهام میرسونیلبخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فــــــــــــریبا
26 اسفند 92 19:24
هفت ماهیگت مبارک عزیز دلممممممممممم قربونت برم خرگوش کوچولو