قهقه های ماهانم
ماهان جونم در هفتاد و پنجمین روز از بهار زندگیش در حالی که داشت شیر میخورد قهقه های زیباش را به من تقدیم کرد و با صدای بلند میخندید.
الهی قربون اون غنچه لبات بشم که با خنده های نازت شکفته میشه عسلک من
الان هم که دارم برات مینویسم داری برای بابا امیرت شیرین زبونی میکنی و با صداهایی که از خودت در میاری و جواب بابا جونت را میدی خستگی را از تنش به در میکنی.
الهی همیشه لبات پر از لبخند باشه نازنینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی