مامان گرفتــــــــــــــــــــــــــار
سلام عشقم ماه من.ناز من فرشته کوچولو
ببخشید مامانی دیر شده و وبلاگت را نرسیدم به روز کنم و از همه کسانی که پیگیر وبلاگ ناز پسری ما بودن عذر خواهی میکنم
این چند روزه یعنی دقیقا از روزی که آخرین پستت را نوشتم خیلی گرفتار مریضی شما شدیم.
از همون شب تب شدید کردی و تا 39.5 هم تبت بالا رفت و من خیلی ترسیده بودم
دیگه قطره استامینوفن و پاشویه تبت را پایین نمی آورد و فقط خواب آلودت میکرد.
دو روز بعدش دوشنبه ساعت 6 صبح بردیمت یه دکتر دیگه و بهت ایبوپروفن و او آر اس داد و گفت سرماخوردگی ویروسی که علائمش هم فقط تب و بیرون روی بود که اصلا هم او آر اس را نمیخوردی و خیلی نگرانت بودیم.
دیگه خیلی لاغر شده بودی و اصلا غذا نمیخوردی و فقط با شیر من خودتو سیر میکردی
خلاصه نمیدونی تو اون چند روز چی به من گذشت
شبها که خواب خوبی نداشتی و من بیدار بودم و مرتب تبت را درجه میذاشتم که خدای نکرده بالاتر نره وگرنه مجبور میشدیم ببریمت بیمارستان و من کلی نذر و نیاز کردم که فقط کارت به بیمارستان نکشه که من واقعا طاقتش و ندارم و اون شبا فقط میگفتم خدایا هیچ بچه ای و مریض نکن و اگرم مثل ماه من مریض شد کارش به بیمارستان نکشه و اون بچه هایی که تو بیمارستانا هستن را خودت زود شفا بده
خلاصه منم پا به پای شما درد کشیدم و گریه کردم و به لطف خدای خوبم بعد از اینکه مامان اکرم یه ذره تربت پاک امام حسین را به دهانت زد مثل آب روی آتش تبت قطع شد و من اینو به جز معجزه نمیدونم.
تبی که نه پاشویه ،نه با استامینوفن و نه با ایبوپروفن پایین اومد با گردی از تربت پاک کربلا خوب شد.
خلاصه بعد از سه شبانه روز تبت قطع شد ولی هنوز ببرون روی داشتی و فردای روزی که تبت قطع شد یعنی سه شنبه صبح که بیدار شدی دیدم روی صورتت داره دونه های قرمز میزنه و ساعت به ساعت داره بیشتر میشه و من دوباره نگران شدم
سریع زنگ زدم بابا امیر و بهش گفتم که اینطوری شده و دوباره باید ببریمت دکتر ،بعد از ظهر که بابا امیر اومد دیگه پوستت عین کسایی شده بود که دور از جونت سوختگی دارن و تیکه تیکه قرمز شده بود و تا پاهات اومده بود پایین.
خلاصه سریع خودمونو رسوندیم به یه دکتر دیگه که دکتر کوچولوییهای دایی متین بود دکتر ریاضیکه الهی خدا خیرش بده که اینقدر به مادرا آرامش میده و گفت که نگران نباشید و این از عوارض بعد از تب هست و خودش بعد از 2 الی 3 روز رفع میشه و هیچ دارویی بهت نداد و کلی هم دعوامون کرد که دیگه نباید بهت ایبوپروفن بدیم و اسم این ویروس رزوءلا هست.
خلاصه بعد از 3 روز صبح جمعه که بیدار شدی دیدم خیلی بهتر شدی و تا شنبه تقریبا خوب خوب شده بودی .
ماهانم نمیدونی چی به ما گذشت این مدتی که مریض شدی ، همه برات دعا میکردن و من خوب شدنت را بعد از لطف خدا مدیون دعاهایی هستم که همه برات میکردن.
از مامان اکرم و بابا محسن که برات نماز شب میخوندن تا مامان فاطمه و بابا نیکی و عمه ها و خاله مینا و خاله سعیده ،از همهشون متشکرم.
اینم پسر گلم که صورتش قرمز شده بود