ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

اولین افطاری

اولین افطاری که ماهان جون دعوت شد خونه مامان اکرم جون و بابا محسن جون بود که حسابی زحمت کشیده بود و با اینکه مامان اکرم  تو ایام امتحانات بود مثل همیشه سنگ تموم گذاشته بود یلدا خانم عمه هم که مثل یه پرنسس زیبا و با وقار شده و حسابی شیرین شده  عاشق هر دوتاتون هستم                                ...
13 تير 1393

مامان گرفتــــــــــــــــــــــــــار

سلام عشقم ماه من.ناز من فرشته کوچولو ببخشید مامانی دیر شده و وبلاگت را نرسیدم به روز کنم و از همه کسانی که پیگیر وبلاگ ناز پسری ما بودن عذر خواهی میکنم این چند روزه یعنی دقیقا از روزی که آخرین پستت را نوشتم خیلی گرفتار مریضی شما شدیم. از همون شب تب شدید کردی و تا 39.5 هم تبت بالا رفت و من خیلی ترسیده بودم دیگه قطره استامینوفن و پاشویه تبت را پایین نمی آورد و فقط خواب آلودت میکرد.  دو روز بعدش دوشنبه ساعت 6 صبح بردیمت یه دکتر دیگه و بهت ایبوپروفن و او آر اس داد و گفت سرماخوردگی ویروسی که علائمش هم فقط تب و بیرون روی بود که اصلا هم او آر اس را نمیخوردی و خیلی نگرانت بودیم. دیگه خیلی لاغر شده بودی و اصلا غ...
7 تير 1393

آخرین اخبار ماهان عسلی!!!

ناز پسری من 5 تیر ماه وقتی من داشتم نماز میخوندم  یاد گرفتی چهار دست و پا بیای سمت جانماز مامان و تسبیح من را برداری  البته دو هفته ای بود تلاش میکردی و خودتو به سمت جلو میرسوندی ولی دیگه در 9 ماه و 17 روزگی رسما راه افتادی الهی فدای قد و بالات بشم من  چند روزی هم هست که اصلا غذاتو نمیخوری و به هیچ ترفندی هم حریفت نمیشیم و فقط شیر میخوری  حتی فکر کردم شاید غذاتو دیگه دوست نداری و بهت از غذای خودمون میدادم ولی بازم زیاد نمیخوردی دیروز هم بردیمت پیش دکتر افجه برای چکاب ماهیانت و یه عالمه سوال که مامانی از دکتر داشت قد و وزنت الحمدلله خوب بود و قدت 70 سانت(فدای سانت به سانتش بشم من) و وزنت ...
31 خرداد 1393

احساسات مادرانه ام

قربون پسر نازم برم من با این شیرین کاریهات کم کم داری تلاش میکنی چهار دست و پا  راه بری و خودت از حالت دراز کشیده بلند میشی و میشینی همچنان هم که عاشق لپ تاپ بابایی هستی و به یک چشم به هم زدن خودتو پای لب تاپ و موس رسوندی و تا من میگم نه بیا اینور زود بهت بر میخوره  ، شروع میکنی به دعوا کردن من و اااااااااااااااه و نهههههههههههه و گریههههههههههه (یادمه یه بار ساعت حدود 1 نیمه شب بود که یهو از خواب بیدار شدی و تا دیدی ما بیداریم یه لبخندی زدی و شیرجه رفتی سمت لب تاپ و موس را قاپیدی و با یه آرامشی رفتی سر جات  ،دیگه من و بابا امیر تو اون وضعیت دلمونو از خنده گرفته بودیم) خلاصه من تا زمانی که شما بیدار...
26 خرداد 1393

آبنبات چوبی!

این عکست برای روزی هست که رفتیم کیک جشن دندونیت را سفارش بدیم و از اون جایی که هر جا میری خاطرخواهات زیادن هر دفعه آقای قناد  به شما  آب نبات یا تافی میداد که این دفعه برای اولین بار خودت داری آبنباتتو میخوری نوش جونت مامان ولی خیلی زود شروع کردی به آبنبات خوردن باید مواظب دندونای قشنگ باشی ...
21 خرداد 1393

10 ماهه شدن گل پسرمون همزمان با میلاد حضرت علی اکبر (ع)

نسل جوان را به جهان رهبری جلوه ی توحید، علی اکبری هر که هوای رخ احمد کند در تو تماشای پیمبر کند ولادت باسعادت سرو باغ احمدی، آینه ی محمدی و روز جوان مبارک خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند سر عقیده خود پاى فشارند چو کوه بسان کاه زهر باد جابجا نشوند روز جوان مبارک   18 خرداد ماه مصادف با شب تولد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان سن ناز پسری ما دو رقمی شد هوراااااااااااااااااا به همین مناسبت یه کیک خریدیم و خونه مامان اکرم جونی و بابا محسن جونی جشن گرفتیم . اینم دو تا دایی جونیام الهی ف...
18 خرداد 1393

اولین سرماخوردگی ماهان جون

الهی فدات بشم مامان چرا آخه مریض شدی  ماهان جونم بعد از جشن دندونیت سرما خوردی و حسابی سرفه میکردی الهی هیچ مادر و پدری مریضی جگر گوشش نبینه البته قبل جشنت هم سرفه میکردی ولی ما فکر کردیم مثل دفعه های پیش برای دندون درآوردنته که ما دیدیم آبریزش بینی هم اضافه شده و فهمیدیم که سرما خوردی عزیزم اینقدر بد سر سرفه میافتادی که قرمز میشدی غذا هم که نمیخوردی و حسابی ضعبف شدی خلاصه بردیمت دکتر و برات دو تا شربت داد و الان الحمدلله بهتر شدی تنها مشکلیکه پیش اومده اینه که من به خاطر سرفه های شبونه شما چند شب کنارت خوابیدم  و حالا بد عادت شدی و دوست داری من هر شب پیشت بخوابم و میترسم این همه زحمت...
11 خرداد 1393

جشن رویش مرواریدهای ماهان عسلی ما

                سلام ماه من زیبای من نازنین من عمر من جون من قلب من بالاخره جشن دندونیت برگزار شد عشقم جمعه 9 خرداد ماه 93 مصادف با اول شعبان برای دندونای خوشگلی که توی صدف دهانت روییده بود جشن گرفتیم و خیلی خوش گذشت اولین دندونت را دقیقا 18 فروردین دیدم روزی که 7 ماهت تمام شد و دومین دندونت را هم 18 اردیبهشت دیدم روزی که هشت ماهت تمام شد (فدای نظمت برم من که همه چیزت روی اصوله نفسم) خلاصه روزی که برات جشن دندونی گرفتیم فرشته مهربون برای شما سه تا صدف هدیه آورده بود عسلم شما هم اون روز حسابی به خاطر دندون سومت(از بالا راست) من و بابایی را اذیت کردی که خدا را ...
9 خرداد 1393